یکی از سیاستهایی که این روزها سیاستگذاران اقتصادی در کشورهای بزرگ در پیش گرفتهاند، سیاست تجارت با کشورهای متحد است که با عنوان فرندشورینگ هم شناخته میشود. اکونومیست در این گزارش از عمق این سیاست پردهبرداری میکند.
اهالی بانکهای مرکزی در ماه آگوست در نشست جکسونهول دور هم جمع شدند؛ نشستی که به صورت سالانه برگزار میشود. طی این نشست، یکی از موضوعاتی که بازیگران اقتصادی در مورد آن صحبت کردند، تهدیدهای ضد جهانیسازی بود. کریستین لاگارد، رئیس بانک مرکزی اتحادیه اروپا به این مسئله اشاره کرد که دولتها در کشورهای غربی چطور تلاش میکنند از طریق استراتژی «فرندشورینگ» یا همان «تجارت با کشورهای متحد» شرایط را به نفع خودشان تغییر دهند و پیشرفتی در صنایع استراتژیک خود حاصل کنند. این روزها اصطلاحاتی از این دست زیاد در میان سیاستگذاران اقتصادی شنیده میشود، اصطلاحاتی که همگی به نوعی دوستیابی و متحد شدن با کشورهای نزدیک و متحد معنی میدهد. با این حال، معنای «تجارت با کشورهای متحد» چیست؟
وقتی دولت در کشوری تلاش میکند ساختار زنجیره تامین خود را تغییر دهد، طوریکه سمتوسوی تولید از رقبای ژئوپلیتیک به سمت قدرتهایی که دوست هستند، تغییر کند به آن تجارت با کشورهای متحد میگویند. یعنی تلاش بر این است که به جای رقبا، با دوستان ارتباط تجاری شکل بگیرد. یکی از نمونههای مهم در این زمینه که اخیراً رخ داده، ممنوعیتی است که دولت بایدن در زمینه سرمایهگذاری آمریکایی در فناوریهای چینی وضع کرده است. به عبارت سادهتر، از آنجا که چین در زمینه فناوری رقیبی جدی برای آمریکا به شمار میآید، دولت در آمریکا تصمیم گرفته جلوی سرمایهگذاری در این عرصه در چین را از طرف مردم آمریکا بگیرد.
از ظاهر تا باطن
تجارت با کشورهای متحد به نوعی به این معناست که تولید به کشورهای همسایه و نزدیک به خانه صورت میگیرد. چنین سیاستی، یک هدف اساسی را دنبال میکند: تقویت امنیت تجاری. البته دنبال کردن این سیاستهای سختگیرانه، میتواند هزینههایی هم به همراه داشته باشد: شرایطی را تصور کنید که در آن سیاست تصمیمگیرنده نهایی است و مسیر تولید کالاها را مشخص میکند، در این شرایط، تولید معمولاً با بهرهوری پایینی صورت میگیرد. با این حال، مدافعان چنین سیاستی میگویند این هزینه ارزشش را دارد چرا که وابستگی به کشور رقیب و متخاصم را کاهش میدهد و این خودش میتواند نفعی بزرگ به شمار آید. زمانیکه روسیه تصمیم گرفت عرضه گاز خود به اروپا را قطع کند، این مقوله هم به شکلی جدید مطرح شد. افزایش تنشها میان چین و آمریکا هم از دیگر مواردی بود که این مقوله را به مسئلهای مهم در ادبیات سیاسی و تجاری تبدیل کرد.
ژانت یلن، وزیر خزانهداری آمریکا سال گذشته سخنرانی مفصلی داشت که طی آن به تکیه غرب بر چین اشاره میکرد و در همان زمان تاکید کرد که غرب باید به دنبال راههای جدیدی باشد تا بتواند جلوی وابستگی شدید به چین را بگیرد. عمده تاکید او بر وابستگی غرب به مواردی نظیر باتریها و تراشههای چینی بود. یلن اخیراً سفری به هند و ویتنام داشت و طی آن تلاش کرد روابط تجاری آمریکا را با این کشورها تقویت کند.
دوستی و تجارت با کشورهای متحد ظاهراً نوعی پیشرفت به نظر میرسد. با این حال، شاهد تضعیف روابط میان چین و آمریکا هستیم. در سال ۲۰۱۸ بالغ بر دو سوم از کل واردات کالاهای کمهزینه آسیایی آمریکا از چین صورت میگرفت اما سال گذشته این رقم نصف شد. امسال مکزیک از چین پیشی گرفته و به شریک تجاری اول آمریکا در این زمینه تبدیل شده است.
واقعیت دوستی و تجارت با کشورهای متحد، پیچیدهتر از آن چیزی است که به ظاهر و در قالب اعداد و ارقام میبینیم. آمریکا نسبت به گذشته، واردات کمتری از چین دارد. با این حال، عرضهکنندهها به آمریکا همگی به نوعی به چین وابسته هستند! در واقع آمریکا با نوعی واسطه، همان کالاها و محصولات چینی را دریافت میکند و این نشان میدهد که اتفاقاً، اتحاد آنطوری که مد نظر یلن بوده، صورت نگرفته است. در زمینه برخی از صنایع استراتژیک بهویژه در زمینه انرژیهای سبز و تجدیدپذیر، همچنان آمریکا وابستگی کامل به چین دارد و هیچ کشوری نمیتواند جایگزین آن باشد. به این ترتیب، اتفاقی که قرار بوده رخ دهد، عملاً ناممکن به نظر میرسد.
تلاشها برای ایجاد دوستی و تجارت با کشورهای نزدیک و همسایه، همچنان ادامه دارد و به یکی از رویههای رایج در میان کشورهای مختلف و قدرتمندان جهان تبدیل شده است. با این حال، لازم است مقامات کشورهای مختلف از هزینههای این رویه و واقعیتهای آن بیشتر آگاه شوند تا رفتارهای معقولتری داشته باشند.
منبع: اکونومیست/ آیندهنگر